و چقدر سرد بود آنشب
با تمام وجود یخ می زدم
تنم چون دشتی می ماند
که در دست زمهریر زمستان
به خود می لرزید ز سرما
اما دست مهربانت
برای این دشت به برف نشسته
خورشیدی گرم و تابان
به ارمغان آورد
و چقدر گرم بود آنشب
با تمام وجود یخ می زدم
تنم چون دشتی می ماند
که در دست زمهریر زمستان
به خود می لرزید ز سرما
اما دست مهربانت
برای این دشت به برف نشسته
خورشیدی گرم و تابان
به ارمغان آورد
و چقدر گرم بود آنشب